در متن یک انشا خوب خودم را نوشتم
امروز در خانه یکی از فامیل های ما که در روستا ساکن است مهمان بودم صبح با صدای دلنشین خروس محلی بیدار شدم صدای زنگوله گوسفندان و بزغاله هایی که چوپان برای چرا به کوه می برد از جلوی خانه با صفایی روستایی به گوش می رسید. بوی نان تازه از تنوری که در حیاط بود می آمد سالها بود که طلوع زیبای خورشید را ندیده بودم این صحنه زیبا از میان کوه ها سر به فلک کشیده واقعا هیجان انگیز بود. یادم آمد که در خانه آپارتمانی مان در شهر صبح ها جز صدای گوش خراش ماشین ها که با عجله به محل کارشان می روند چیزی نشنیدهام طلوع خورشید را در هوای آلوده شهر مدت ها ندیده بودم متاسفانه زندگی در شهرها شاید امکانات رفاهی داشته باشد ولی صفا و زیبایی زندگی در روستاها و آرامش روستا را ندارد من به راستی حسرت زندگی در روستا را خوردم و تصمیم گرفتم زمانی که فارغ از درس و تحصیل شدم زندگی در آنجا را برگزینم.